چگونه عادت نگراني را ازبين ببريم

نويسنده: نورمن وينسنت پيل
مترجم: اسماعيل حسيني


مثبت انديشي-قسمت نهم
نيازي نيست درچنگال نگراني اسيرباشيد.هيچ مي دانيد نگراني چيست؟نگراني چيزي نيست جز يک عادت ذهني ناسالم و مخرب.شما با اين عادت متولد نشده ايد،آن را کسب کرده ايد و چون مي توانيد هرعادت و نگرش اکتسابي را تغيير بدهيد،مي توانيد نگراني را هم از ذهنتان بيرون کنيد.از آنجا که براي نابود کردن هر چيزي نياز به اقدام مستقيم و شديد است،تنها يک زمان مناسب براي حمله آوردن شديد به نگراني وجود دارد و آن زمان همين حالا است.پس بياييد فوراً عادت نگراني را ريشه کن کنيم.
چرا بايد مسئله نگراني را اينقدر جدي بگيريم؟دليل اين موضوع را دکتر اسمايلي بلانتون که روانشناس برجسته اي است به روشني بيان کرده است.به قول او:«نگراني طاعون وحشتناک قرن جديد است.»
فيزيولوژيست مشهوري ادعا کرده است که«ترس مهلک ترين دشمن شخصيت انسان است.»پزشک سرشناسي اظهارکرده که «نگراني کشنده ترين و موزي ترين بيماري انسان است.»پزشک ديگري به ما مي گويد که علت بيماري هزاران نفرچيز ديگري جز"نگراني مفرط"نيست.اين بيماران قادرنبوده اند که نگراني را از خودشان دور کنند،در نتيجه به درون شخصيتشان نفوذ کرده و موجب بروز انواع ناخوشي ها شده است.معادل انگليسي کلمه ي "نگراني"از کلمه اي از زبان آنگلوساکسون مشتق شده که به معني "خفه کردن"است.اين موضوع به خودي خود ماهيت ويرانگر نگراني را نشان مي دهد.اگرکسي انگشتانش را محکم به دور گردن شما حلقه مي کرد و فشار مي داد و مانع نفس کشيدن شما مي شد،متوجه مي شديد که نگراني با شما چه مي کند.
دائماً به ما مي گويند که نگراني عامل عمده اي در بيماري ورم مفاصل به شمار مي رود.پزشکاني که علل اين بيماري شايع را بررسي کرده اند ادعا مي کنند که عوامل زيريا دست کم تعدادي از آنها در موارد التهاب مفاصل وجود دارند:شکست مالي،سرخوردگي،فشارعصبي،ترس ،تنهايي،غصه،دشمني دراز مدت و نگراني دائم.
گفته مي شود که يک پزشک درمانگاه،تحقيقي در مورد يکصد و هفتاد و شش مدير اجرايي که متوسط سن آنها چهل وچهارسال بود انجام داده و به اين نتيجه رسيده است که نيمي از آنها به فشارخون بالا،بيماري قلبي و زخم معده دچار شده اند.نکته ي قابل توجه درمورد تمام کساني که به اين بيماري ها مبتلا شده اند اين است که نگراني عامل مهمي در اين بيماري ها است.
اين طوربه نظرمي رسد که احتمالاً افراد نگران به اندازه ي کساني که ياد گرفته اند چطور برنگراني شان غلبه کند عمرنخواهند کرد.يکي از مجلات مقاله اي را با عنوان «چند سال مي توانيد عمرکنيد؟»منتشرکرد.نويسنده ي مقاله مي گويد که اگرمي خواهيد عمرطولاني داشته باشيد بايد از قوانين زيرپيروي کنيد(1)آرام باشيد.(2)دعا کنيد(3)نگراني را ريشه کن کنيد.
شايد به اين خاطرکه زن و شوهر مي توانند نگراني ها را بين خودشان تقسيم کنند.وقتي تنها زندگي مي کنيد بايد بار نگراني را تنها به دوش بکشيد.
دانشمندي که در زمينه ي طول عمرتخصص داشت در مورد چهارصد و پنجاه نفر که بيش از 100 سال عمر کرده بودند تحقيقي انجام داد.او کشف کرد که اين افراد بنا به دلايلي که درزير مي آيد زندگي طولاني داشتند و همچنان به زندگي ادامه مي دادند:(1)آنها هميشه مشغول کار بودند.(2)در همه ي کارها اعتدال را رعايت مي کردند.(3)غذاي ساده و سبک مي خوردند.(4)از زندگي لذت مي بردند.(5)شب ها زود مي خوابيدند و صبح زود از خواب بيدار مي شدند.(6)خودشان را از نگراني و ترس رها کرده بودند و به خصوص از مرگ نمي ترسيدند.(7)ذهن شان آرام بود و به خدا اعتقاد داشتند.
آيا نشنيده ايد که کسي بگويد:«ازشدت نگراني مريض شده ام»و بعد با خنده بگويد:«ولي فکرنمي کنم نگراني واقعاً کسي را مريض کند.»اما در اين باره اشتباه مي کند چون نگراني مي تواند انسان را به شدت مريض کند.
دکتر جورج دبليو کرايل،جراح معروف گفته است:«ترس فقط ذهن ما را تحت تأثير قرارنمي دهد،بلکه درقلب،مغز و دستگاه گوارشمان هم ترس را احساس مي کنيم.علت ترس و نگراني هرچه باشد هميشه مي توانيم اثر آن را درسلول ها،بافت ها،و اعضاي بدن مشاهده کنيم.»
دکتراستنلي کاب عصب شناس معروف مي گويد که نگراني به طورنزديکي با علائم ورم مفاصل روماتيسمي ارتباط دارد.
پزشک ديگري اخيراً اظهار کرده که ترس و نگراني درآمريکا به شکل اپيدمي در آمده است.اومي گويد:«تمام پزشکان با مواردي از بيماري سروکاردارند که مستقيماً دراثرترس به وجود مي آيد و دراثرنگراني و احساس ناامني تشديد مي شود.»
ازشنيدن اين گزارش ها دلسرد نشويد زيرا مي توانيد برنگراني هايتان غلبه کنيد.درماني وجود دارد که قطعاً شما را ازنگراني نجات مي دهد و کمک مي کند که عادت نگراني را ريشه کن کنيد.اولين گام براي ريشه کن کردن نگراني اين است که باورکنيد مي توانيد آن را کنار بگذاريد.با کمک خداوند مي توانيد هر کاري را که به انجام دادن آن باورداشته باشيد،انجام دهيد.
در اينجا روشي عملي به شما ارائه مي دهم که با کمک آن مي توانيد نگراني غير طبيعي را از زندگي خود ريشه کن کنيد.
هر روز تمرين خالي کردن ذهن را انجام بدهيد.بهتراست اين تمرين را قبل از خواب انجام بدهيد تا ازحفظ شدن اين نگراني ها درضميرخودآگاه هنگام خواب جلوگيري کنيد.هنگام خواب افکار شما عميق تر درضميرناخودآگاه فرو مي روند.پنج دقيقه ي آخر زماني طول مي کشد به خواب برويد از اهميت ويژه اي برخوردار است چون دراين زمان کوتاه ذهن بيش از هرزمان ديگر تلقين پذير است.دراين فاصله ي کوتاه،ذهن شما تمايل دارد که آخرين ايده هايي را که در زمان بيداري به آنها فکرمي کنيد جذب کند.
روند خالي کردن ذهن درغلبه برنگراني اهميت دارد،زيرا افکارمربوط به ترس اگر ازذهن بيرون ريخته نشوند مي توانند ذهن را مسدود کنند و مانع جريان پيدا کردن قدرت ذهني و روحي شوند.اما مي توان ذهن را از چنين افکاري خالي کرد و اگرآنها را روزانه تخليه کنيد روي هم انباشته نخواهندشد.براي تخليه کردن آنها از شيوه ي تخيل خلاق استفاده کنيد.خودتان را تجسم کنيد که داريد عملاً ذهنتان را ازتمام نگراني ها و ترس ها خالي مي کنيد.تصور کنيد که تمام افکارنگران کننده از ذهن شما به خارج جريان پيدا مي کنند،درست همان طورکه با برداشتن درپوش مي گذاريد آب روشويي از آن خارج شود.درحين تصويرسازي اين جمله را تکرار کنيد:«حالا با کمک خداوند ذهنم را ازتمام نگراني ها،ترس ها و احساس ناامني خالي مي کنم.»درحالي که مجسم مي کنيد ذهنتان دارد از اين افکار منفي خالي مي شود اين جمله را پنج مرتبه تکرارکنيد.بعد ازخداوند تشکرکنيد که به اين شکل شما را از ترس نجات داده است،بعد هم بخوابيد.
در شروع اين مرحله ي درمان بايد روش بالا را علاوه بر زمان خواب در ميان روز و عصرهم به کار ببريد.براي اين منظور پنج دقيقه به محلي ساکت و آرام برويد.اگراين شيوه را با ايمان به کار ببريد به زودي نتايج سودمند آن را خواهيد ديد.
با تصورکردن خودتان درعالم تخيل که داريد به درون ذهنتان مي رويد و نگراني هايتان را يکي يکي از آن بيرون مي ريزيد مي توانيد اين شيوه را تقويت کنيد.يک کودک خردسال قدرت تخيلي دارد که به مراتب از قدرت تخيل يک فرد بزرگسال قوي تراست.کودک از شما مي خواهد جايي را که درد مي کند ببوسيد و با اين کار درد و ترس را ازوجودش خارج مي کند.اين شيوه ي ساده براي کودک مؤثراست زيرا درذهنش باوردارد که ترس و نگراني با يک بوسه برطرف مي شود.عمل بوسيدن براي او يک واقعيت است و بنابراين پايان ترس و نگراني او خواهد بود.تصورکنيد که ترس هاي شما ازذهنتان تخليه مي شوند اين تصور به مرورزمان واقعيت پيدا مي کند.
قدرت تخيل يکي از منابع ترس است اما مي تواند درمان ترس هم باشد.«قوه ي تخيل»همان استفاده از تصاويرذهني براي ساختن نتايج واقعي است و به طورحيرت انگيزي مؤثراست.تخيل استفاده از خواب و خيال نيست.اين کلمه از مفهوم تصويرسازي مشتق شده است،يعني شما در ذهنتان تصوير ترس يا رها شدن از آن را مي سازيد.آنچه شما تصوير مي کنيد ممکن است در نهايت تبديل به يک واقعيت شود به شرط آنکه آن را در ذهنتان با ايمان زياد حفظ کنيد.
بنابراين تصويري از خودتان بسازيد که در آن تصوير از نگراني رها شده ايد و روند تخليه ي ذهني به مرور زمان ترس هاي غيرطبيعي را از افکار شما خارج مي کند.به هرحال فقط کافي نيست که ذهنتان را خالي کنيد زيرا براي مدت طولاني خالي باقي نخواهد ماند.بايد آن را با چيزي پرکنيد.ذهن شما نمي تواند در حالت خلأ باقي بماند بنابراين بلافاصله پس از خالي کردن ذهن تمرين دوباره پرکردن آن را انجام بدهيد.با صداي بلند چنين جملاتي را بگوييد:«خداوند ذهنم را با شهامت،آرامش و اطمينان پرمي کند.حالا خداوند مرا از تمام صدمه ها حفظ مي کند.حالا خداوند کساني را که دوست دارم از تمام بلايا حفظ مي کند.حالا خداوند مرا راهنمايي مي کند که درست تصميم بگيرم.خداوند مرا از اين مرحله به سلامت عبورخواهد داد.»
روزي چند مرتبه ذهنتان را با افکاري از اين دست پرکنيد تا از آنها اشباع شود.به تدريج اين افکارنگراني را از ذهن شما خارج خواهند کرد.ترس قوي ترين فکراست؛تنها استثنايي که دراين مورد وجود دارد ايمان است.ايمان هميشه مي تواند برترس غلبه کند ايمان تنها قدرتي است که ترس نمي تواند در مقابل آن بايستد.وقتي روزبه روزذهنتان را با ايمان پر کرديد در نهايت جايي براي ترس باقي نخواهد ماند.اين حقيقت بزرگي است که هيچ کس نبايد آن را فراموش کند.ايمان را به دست بياوريد تا خود به خود بر ترس غلبه کنيد.
بنابراين روال کار اين است:اول ذهنتان را خالي و بعد سعي کنيد آن را از ايمان پرکنيد.به اين ترتيب مي توانيد عادت نگراني را ريشه کن کنيد.
ذهنتان را از ايمان پرکنيد به تدريج افزايش ايمان ترس را از ذهن شما بيرون خواهد کرد.خواندن اين پيشنهاد تا وقتي آن را به کار نبريد به خودي خود ارزشي ندارد.زمان استفاده از اين پيشنهاد همين حالاست.حالا که داريد به اين موضوع فکرمي کنيد و متقاعد شده ايد که بهترين روش ريشه کن کردن نگراني خالي کردن روزانه ي ذهن از ترس و پرکردن آن ازايمان است.به همين سادگي است.ياد بگيريد که براي به دست آوردن ايمان تمرين کنيد تا اينکه به استادي برسيد.دراين صورت ترس ديگر در درون شما جايي نخواهد داشت.
هرچه براهميت رها کردن ذهن از ترس تأکيد کنم باز هم کم است.اگر مدت طولاني ازچيزي بترسيد به احتمال زياد به وقوع آن اتفاق کمک مي کنيد.در کتاب مقدس جمله اي وجود دارد که يکي از وحشتناک ترين جمله هايي است که تاکنون گفته شده است،وحشتناک به خاطرحقيقتي که بيان مي کند:«چون چيزي که از آن بسيارمي ترسيدم برسرم آمده است...»مسلماً چنين چيزي اتفاق خواهد افتاد زيرا اگر دائماً از چيزي بترسيد در ذهنتان شرايطي را به وجود مي آوريد که براي به وجود آمدن همان چيزي که از آن مي ترسيد مناسب است.فضايي به وجود مي آيد که مي تواند در آن ريشه بگيرد و رشد کند.شما آن را به طرف خود جذب مي کنيد.
اما نترسيد.کتاب مقدس دائماً حقيقت بزرگ ديگري را نيز تکرار مي کند.«آنچه به آن ايمان داشته ام،به من عطا شده است.»کتاب مقدس در بيان اين حقيقت از کلمه هاي زيادي استفاده نکرده اما با اين وجود دوباره و دوباره به ما مي گويد که اگرايمان داشته باشيم هيچ چيز غيرممکن نيست و مطابق با ايمانمان از مواهب خداوند بهره مند خواهيم شد.بنابراين اگر ذهنيت خود را از ترس به ايمان تغييردهيم چيزي را که از آن وحشت داريم به وجود نمي آوريم و برعکس،آنچه را که به آن ايمان داريم،واقعيت پيدا خواهد کرد.ذهنتان را با افکار سالم،افکاري در زمينه ي ايمان و نه ترس،پرکنيد و به جاي نتايج ترس ايمان را خواهيد ديد.
در مبارزه عليه عادت نگراني بايد نقشه بکشيد و برنامه ريزي کنيد.حمله ي مستقيم و از روبه رو به بدنه ي اصلي نگراني ممکن است بسيارسخت باشد.شايد زيرکانه ترباشد که استحکامات خارجي آن را يکي يکي تسخيرکنيم و آرام آرام موضع اصلي را به محاصره درآوريم.
يا اگر بخواهيم از زبان باغباني استفاده کنيم شايد خوب باشد که نگراني هاي کوچک را که بر روي شاخه هاي دورترترستان روييده اند اول بچينيد.بعد به سراغ تنه ي اصلي درخت نگراني برويد و آن را قطع کنيد.
زماني لازم شد که در مزرعه ام،با کمال تأسف،درخت تناوري را قطع کنيم.قطع کردن يک درخت تناور و قديمي کاربسيار ناراحت کننده اي است.مرداني با يک اره برقي به مزرعه ام آمدند.من انتظار داشتم که مستقيماً به سراغ تنه ي اصلي درخت در نزديکي زمين بروند و آن را ببرند.درعوض آنها نردبان گذاشتند و اول شاخه هاي کوچک و بعد شاخه هاي بزرگ تر را بريدند و عاقبت سر درخت را قطع کردند.وقتي کارشان تمام شد تنها چيزي که باقي مانده بود تنه ي اصلي و تناوردرخت بود.چند دقيقه بعد درخت من روي زمين خوابيده بود انگار که هرگز در اين پنجاه سال در آنجا قد برنيافراشته بود.
يکي از آن مردها برايم توضيح داد:«اگرقبل از زدن شاخه هاي درخت آن را قطع کرده بوديم وقتي مي افتاد تمام درختان اطرافش را مي شکست.هرچه درخت کوچک تر شود راحت تر مي توان آن را قطع کرد.
درخت تناورِنگراني را که طي سال هاي متمادي درشخصيت شما رشد کرده بهتر مي توانيد قطع کنيد اگر آن را تا جايي که مي شود کوچک کنيد.بنابراين خوب است که اول نگراني هاي کوچک و عبارات حاکي از نگراني را قيچي کنيد.براي مثال کلماتي را که بيان کننده نگراني است از صحبت هايتان حذف کنيد.اين کلمات ممکن است حاصل نگراني باشد اما خود آنها نيزمي توانند نگراني را به وجود آورند.وقتي فکرنگران کننده اي به ذهن شما خطور مي کند فوراً آن را با فکري که حاکي از ايمان است از ذهنتان بيرون کنيد.براي مثال ممکن است بگوييد:«مي ترسم نکند که به قطار نرسم.»بنابراين از خانه زود بيرون بياييد و مطمئن باشيد که به موقع به ايستگاه قطار مي رسيد.هرچه کمتر نگران شويد احتمال اينکه به موقع از خانه خارج شويد افزايش پيدا مي کند،زيرا ذهني که خلوت است نظام مند خواهد بود و مي تواند زمان کارهاي شما را تنظيم کند.
همين طور که نگراني هاي کوچک را قيچي مي کنيد به تدريج به تنه ي اصلي درخت خواهيد رسيد و مي توانيد آن را قطع کنيد.آنگاه مي توانيد نگراني اصلي ،يعني عادت نگراني را از زندگي تان پاک کنيد.
دوست من دکتر دانيل اي پالينگ توصيه ي ارزشمندي دارد.او مي گويد هر روز صبح قبل ازاينکه از رختخواب بيرون بيايد اين سه کلمه را سه بار تکرار مي کند:«من ايمان دارم.»به اين ترتيب در شروع روز،او شرايط ذهني اش را آماده ي ايمان مي کند و ايمان هم تا پايان روز او را رها نمي کند.ذهنش اين فکر را مي پذيرد که در طي آن روز با قدرت ايمان مي تواند بر مسائل و مشکلاتش غلبه کند.او آن روز را با افکار مثبت و خلاق در ذهنش آغاز مي کند.او ايمان دارد و به سختي مي توان مانع مردي شد که ايمان دارد.
روش دکتر پالينگ را دريک سخنراني راديويي نقل کردم.بعد از آن نامه اي از خانمي به دستم رسيد که مي گفت چندان به مذهبش پايبند نبوده و خانه اش پرازمشاجره،کشمکش،نگراني و غم بوده است.گفت که شوهرش تمام روز مي نشسته،کاري انجام نمي داده و دائماً شکايت مي کرده است.
اين زن گفت که روش دکتر پالينگ او را تحت تأثير قرار داده و تصميم گرفته خودش آن را به کار ببرد.پس صبح روز بعد وقتي از خواب بيدار مي شود با صداي بلند مي گويد:«من ايمان دارم،من ايمان دارم،من ايمان دارم»در نامه اش با اشتياق نوشته بود:«تنها ده روز از زماني که اين برنامه را شروع کرده ام مي گذرد و شوهرم ديشب به خانه آمد و به من گفت که کاري پيدا کرده است که هفته اي هشتاد دلار درآمد دارد.مي دانم که راست مي گويد.عجيب تر از آن اينکه مادر شوهرم ديگر از درد و مرض هايش گله و شکايت نمي کند.مثل اين که معجزه اي در اين خانه اتفاق افتاده است.انگار نگراني هايم ناپديد شده اند.»
اتفاقاتي که او تعريف مي کند واقعاً معجزه آساست و با اين وجود اين معجزه هر روز براي کساني که شيوه ي تفکرشان را از افکار منفي و ترسناک به افکار و نگرش هاي مثبت حاکي از ايمان تغييرمي دهند اتفاق مي افتد.
دوست خوب و هنرمندم،مرحوم هاوارد چاندلر کريستي روش هاي ضد نگراني بسيار مؤثري را بلد بود.هرگز کسي را نديده ام که وجودش مثل او از شادي و لذت زندگي سرشار باشد.او شخصيت تزلزل ناپذيري داشت و شادي اش به ديگران سرايت مي کرد.
وقتي نشسته بودم که آقاي کريستي تصوير مرا نقاشي کند از او پرسيدم :«هاوارد هيچ وقت نگران شده اي؟»
خنديد و گفت:«نه.به هيچ وجه!به نگراني معتقد نيستم.»
گفتم:«خُب،اين دليل بسيارساده اي است براي اينکه کسي نگران نشود.در واقع به نظر من زيادي ساده است.تو به آن اعتقاد نداري و بنابراين نگران نمي شوي.پرسيدم:«واقعاً تا به حال از چيزي نگران نشده اي؟»
جواب داد:«راستش چرا.يک بار اين کار را آزمايش کردم.متوجه شده بودم انگار همه ي کساني که مي ديدم نگران هستند و با خودم فکر کردم از غافله عقب مانده ام.بنابراين يک روز تصميم گرفتم که نگران شدن را آزمايش کنم.يک روز را مشخص کردم و گفتم:«اين روز قرار است روز نگراني من باشد.»تصميم گرفتم از رمز و راز نگراني سر در بياورم و فقط براي اينکه بدانم چه حالي دارد کمي نگران بشوم.
«شب قبل از روزي که مي خواستم نگران باشم زود به رختخواب رفتم تا حسابي استراحت کنم تا بتوانم روز بعد براي نگران شدن سرحال و با انرژي باشم.صبح که از خواب بيدار شدم صبحانه ي خوبي خوردم چون فکر مي کردم آدم که با شکم خالي نمي تواند نگران بشود.خلاصه تا حدود ظهر همه ي تلاشم را کردم تا بلکه نگران بشوم ولي هرچه تلاش مي کردم هيچ فايده اي نداشت.نگراني برايم معنايي نداشت بنابراين فکر نگران شدن را از سرم بيرون کردم.
او يکي از خنده هاي بلند و مسري اش را سرداد.
گفتم:«ولي تو بايد روش ديگري براي غلبه برنگراني داشته باشي.»
درواقع همين طور بود و شايد روش او بهترين روش غلبه برنگراني باشد.
گفت:«هرروز صبح پانزده دقيقه وقت مي گذارم و ذهنم را از خداوند پر مي کنم.وقتي ذهن ازخدا پر شد ديگرجايي براي نگراني نمي ماند.هر روز ذهنم را از ياد خدا پرمي کنم و تا آخر روز خيلي به من خوش مي گذرد.هاوارد کريستي نقاش بزرگي بود اما در عرصه ي زندگي هم هنرمند بود چون مي توانست حقيقت بزرگي را در دست بگيرد و آن را ساده کند و بگويد:«تنها چيزي از ذهن ما بيرون مي آيد که خود ما در اول آن را وارد ذهنمان کرده ايم.»ذهن خود را به جاي افکار ترس آور از فکر خداوند پرکنيد تا دوباره در وجودتان شهامت و ايمان را احساس کنيد.
نگراني روند مخربي دارد و ذهن را با افکاري پرمي کند که با عشق و توجه خداوند در تضاد است.اصولاً نگراني جزاين افکار مخرب چيزي نيست.چاره اين است که ذهن خود را از فکر قدرت،خوبي و حمايت خداوند پرکنيم.پس هر روز پانزده دقيقه وقت بگذاريد و ذهنتان را از فکر خداوند پرکنيد.ذهنتان را از اصل«من ايمان دارم»انباشته کنيد تا ديگر در ذهنتان فضايي براي افکار نگران کننده و بي اعتقادي باقي نماند.
بسياري از افراد نمي توانند برمشکلاتي مانند نگراني غلبه کنند زيرا،برخلاف هاوارد کريستي،مشکل را پيچيده و بزرگ مي بينند و با شيوه ي ساده اي به آن حمله نمي کنند.بسيارتعجب آوراست که دشوارترين مشکلات شخصي ما اغلب به روش بسيارساده اي حل مي شوند.اين به خاطر آن است که فقط دانستن اينکه چطور مشکلات را حل کنيم کافي نيست.همچنين بايد بدانيم چطوربايد کاري را که لازم است انجام بدهيم.
رمز کاراين است که روش حمله به مشکلات را پيدا کنيم و مرتب از آن استفاده کنيم.بسيار با ارزش است که بتوانيم درذهنمان تجسم کنيم که داريم در برابر نگراني دست به ضد حمله مي زنيم.با اين کار نيروهاي روحي ما به شکلي که قابل درک و مفيد است برآن مشکل تأثير مي گذارد.
يکي از بهترين مثال هاي به کارگيري اين شيوه ي رزم آرايي در مقابل نگراني،نقشه اي بود که تاجري آن را طرح کرد.او هميشه به طور وحشتناکي دلواپس بود.در واقع،سلامت جسمي و عصبي او به شدت داشت رو به وخامت مي رفت.نگراني اش اين بود که آيا حرف درست را زده يا کار درست انجام داده يا نه.هميشه تصميماتش را چندين بار مرور مي کرد و از اين کار عصبي مي شد.او درکالبد شکافي مسائل گذشته خبره شده بود.او مرد بسيار باهوشي است و دو مدرک دانشگاهي با درجه ي عالي دارد.به او پيشنهاد کردم که روش ساده اي پيدا کند تا بتواند در پايان يک روز کاري ماجراهاي آن روز را فراموش کند و به فکر روز آينده باشد.
برايش شرح دادم چطور باورهاي معنوي بر روي ما تأثير مي گذارند و تجسم پيدا مي کنند.
اين گفته هميشه درست است که قوي ترين ذهن ها بالاترين قابليت را براي ساده بودن دارند به عبارت ديگر قادرهستند برنامه ي ساده اي براي عملي کردن حقايق عميق طرح کنند.اين مرد همين کار را در مورد نگراني اش انجام داد.متوجه شدم که وضعش رو به بهبود گذاشته و اين نکته را به او خاطر نشان کردم.
گفت:«بله،عاقبت رمز اين کار را پيدا کردم و واقعاً براي من مفيد بود.»گفت اگر درآخر وقت اداري سري به او بزنم به من نشان مي دهد  که چطور عادت نگراني اش را ريشه کن کرده است.يک روز به من تلفن زد و مرا به شام دعوت کرد.در دفترش او را ملاقات کردم ساعت تعطيلي بود.به من گفت با انجام يک مراسم کوچک که هر شب قبل خارج شدن از دفترش انجام مي دهد توانسته برعادت نگراني غلبه کند.مراسم او منحصر به فرد بود و تا امروز تأثيرعجيبي روي من گذاشته است.
کت و کلاهمان را برداشته بوديم و داشتيم به طرف در مي رفتيم.در کنار درِ دفتر يک سبد کاغذ باطله و در بالاي آن يک تقويم ديده مي شد.از آن تقويم هايي نبود که يک هفته يا ماه ما را در يک صفحه نشان مي دهد،بلکه هرصفحه ي آن به يک روز اختصاص داشت و تاريخ آن روز با قلم درشت چاپ شده بود .دوستم گفت:«حالا مراسمم را اجرا مي کنم،همان مراسمي که به من کمک کرده عادت نگراني را ترک کنم.»
دستش را دراز کرد و صفحه ي تقويم روزي را که درآن بوديم کند.آن را گلوله کرد و من با تعجب ديدم که آن روز را درون سبد کاغذهاي باطله انداخت.بعد چشمانش را بست و لبانش شروع به حرکت کردند.مي دانستم که دارد دعا مي کند به همين خاطرکاملاً ساکت ماندم.وقتي دعايش را تمام کرد با صداي بلند گفت:«آمين.خيلي خُب.امروز تمام شد.بيا برويم و دلي از عزا در آوريم.»
همين طور که درخيابان قدم مي زديم از او پرسيدم :«ممکن است بپرسم در دعايت چه مي گفتي؟»
او خنديد و گفت:«فکر نمي کنم که از آن دعاهايي باشد که دوست داري.»اما من اصرار کردم و او گفت:«خُب دردعايم چنين چيزي گفتم:«خدايا تو اين روز را به من دادي من آن را نمي خواستم اما خوشحالم که آن را به من دادي.بهترين کاري را که مي توانستم با آن کردم و تو مرا کمک کردي،و از تو متشکرم.اشتباهاتي داشتم.به خاطر اين بود که به  نصيحت تو گوش ندادم واز اين بابت متأسفم.مرا ببخش.اما پيروزي و موفقيت هم داشتم.از راهنمايي هايت متشکرم.اما با وجود تمام اشتباهات يا موفقيت ها، پيروزي ها يا شکست ها امروز به آخررسيده و با آن کاري ندارم،پس آن را به خودت پس مي دهم.الهي آمين.»
شايد اين يک دعاي مرسوم نباشد اما نشان داده است که دعاي بسيار مؤثري است.دوستم بااين دعا و پاره کردن صفحه ي تقويم به طور نمايشي نشان داد که آماده ي روبه رو شدن با آينده است و انتظار دارد فردا کارايي بيشتري داشته باشد.او با روش خداوند همراه شده بود.وقتي روز به پايان مي رسد خداوند با پايين کشيدن پرده ي شب آن را تاريک مي کند.بااين روش اشتباهات و شکست هاي گذشته اين مرد به تدريج ازذهنش پاک مي شدند.او از نگراني هايي که از روزهاي قبل روي هم انباشته مي شدند رهايي پيدا مي کرد.با استفاده ازاين روش اين مرد يکي از مؤثرترين فرمول هايي را که بر ضد نگراني وجود دارد به کارمي برد.اين فرمول با اين کلمات بيان شده است:«...اما تمام نيروي خود را صرف يک کار مي کنم تا چيزهايي را که پشت سرگذاشته ام فراموش کنم و با انتظار و اميد به آنچه درپيش است چشم بدوزم و به طرف پاداشي که برايم درنظر گرفته شده است حرکت کنم.»
شايد خودتان روش هاي عملي ديگري براي برطرف کردن نگراني پيدا کرده باشيد و مايل هستم از اين روش ها که پس از استفاده ي دقيق،مؤثربودنشان ثابت شده مطلع شوم.اعتقاد دارم تمام ما که به خودشکوفايي علاقمند هستيم در مدرسه ي بزرگ معنوي خداوند هم شاگردي هستيم.ما باکمک هم روش هاي عملي براي زندگي موفق را کشف خواهيم کرد.افراد مهرباني از سراسر دنيا برايم نامه مي نويسند واز روش هايي که به کار برده و نتايجي که به دست آورده اند مرا مطلع مي کنند.من هم سعي مي کنم  روش هاي آزموده شده را از طريق کتاب ها،سخنراني ها مقالات روزنامه،راديو،تلويزيون وسايررسانه ها دراختيار ديگران بگذارم و بااين کار به آنها کمک کنم.بااين ترتيب افراد بسياري پرورش خواهند يافت که مي دانند نه تنها چطوربرنگراني،بلکه برساير مشکلات شخصي شان نيزغلبه کنند.
مايلم اين مقاله را به گونه اي تمام کنم که بتوانم همين حالا به شما کمک کنم تا عادت نگراني را ريشه کن کنيد.به همين خاطر فرمول ده مرحله اي ريشه کن کردن نگراني را دراختيارتان مي گذارم:
1-به خودتان بگوييد:«نگراني تنها يک عادت ذهني بد است و من مي توانم هر عادتي را با کمک خداوند تغييربدهم.»
2-شما با تمرين کردن نگراني تبديل به يک آدم دلواپس مي شويد.مي توانيد با تمرين عادت ايمان که متضاد نگراني و قوي تر از آن است از شرنگراني رها شويد.با تمام قدرت و پشتکاري که مي توانيد داشته باشيد شروع به تمرين ايمان کنيد.
3-چگونه مي توانيد ايمان پيدا کنيد؟اولين کاري که هر روز صبح قبل از بلند شدن از رختخواب انجام مي دهيد اين است که سه مرتبه با صداي بلند بگوييد :«من ايمان دارم.»
4-با استفاده از اين فرمول دعا کنيد:«من امروززندگي ام کساني را که دوست دارم و کارم را در دست خداوند مي گذارم .هرچه پيش بيايد و هر نتيجه اي که به دست بياورم اگر دردستان خداوند باشم ناشي از اراده ي خداوند بوده و به صلاح من است.»
5-سعي کنيد درباره ي هرچيزي که از آن به طورمنفي صحبت مي کرده ايد يک جمله ي مثبت و اميد بخش بگوييد.با قاطعيت و اميد حرف بزنيد.مثلاًنگوييد:«امروز قراراست روز مزخرفي باشد.»در عوض با قاطعيت بگوييد:«امروز حتماً روز باشکوهي خواهد بود.»نگوييد:«هرگز نمي توانم اين کار را انجام بدهم.»در عوض با لحني مطمئن بگوييد:«با کمک خداوند اين کار را انجام خواهم داد.»
6-هرگز در يک گفت وگوي نگران کننده شرکت نکنيد.درتمام گفت و گوهايتان جمله اي را که حاکي ازايمان است،بگنجانيد.گروهي از افراد که با بدبيني صحبت مي کنند مي توانند تمام افراد حاضر در گروه را به منفي بافي مبتلا کنند.اما با تعريف کردن از اوضاع و شرايط مي توانيد آن فضاي نااميد کننده را کناربزنيد و کاري کنيد که همه احساس اميد و شادي کنند.
7-يکي از دلايلي که شما آدم نگراني هستيد اين است که ذهن شما عملاً از افکار خصومت آميز و غمگين کننده انباشته شده است.براي خنثي کردن اين افکار هرجمله اي از کتاب مقدس خود را که در آن به ايمان،اميد،شادي،عظمت و درخشش اشاره شده علامت بگذاريد.تمام اين جملات را به ذهن بسپاريد.آنها را دوباره و دوباره تکرارکنيد تا وقتي که اين افکارخلاق ضمير ناخودآگاه شما را اشباع کنند.بعد ضمير ناخودآگاه همان چيزي را که به آن داده ايد يعني خوش بيني را به شما پس خواهد داد و ديگر اثري از نگراني نخواهيد ديد.
8-با افراد اميدوار رابطه ي دوستي برقرارکنيد.خودتان را با دوستاني احاطه کنيد که مثبت انديش هستند و ايمان دارند و فضاي خلاقي براي شما به وجود مي آورند.
9-ببينيد به چه تعدادي از افراد مي توانيد کمک کنيد تا عادت نگراني شان را کنار بگذارند.با کمک کردن به ديگري در غلبه برنگراني،قدرت بيشتري در درون خود براي غلبه براين عادت،احساس خواهيد کرد.
10-تصور کنيد که هرروزِ عمرتان را با شراکت و دوستي با خداوند مي گذرانيد.اگر او واقعاً درکنار شما باشد آيا باز هم نگران خواهيد بود يا از چيزي مي ترسيد؟خُب،بنابراين به خودتان بگوييد:«او با من است.»با صداي بلند بگوييد:«من هميشه با تو هستم.»بعد اين جمله را عوض کنيد و بگوييد:«حالا او با من است.»اين جمله را هر روز سه بار با صداي بلند و لحني مطمئن تکرار کنيد.
منبع:کتاب مثبت انديشي